درود به خونواده ی بزرگ جی تیم

خیلی خوشحالم که یک ماه دیگه رو هم توی جی تیم زندگی کردم و نفس کشیدم.
توی ماه آذر خییییلی اتفاقات بزرگ و فوق العاده رخ داد مثل رونمایی از پلن جدید و قوی شرکت بیز که به سمت بازاریابی شبکه واقعی و سالم حرکت کرده و طبق ارزشهای سیستم جی تیم هستش که میتونه یه نقطه ی قوت برای ما جی تیمی ها باشه. چون ما همیشه در راستای بازاریابی شبکه ای درست و سالم حرکت کردیم و هدفمون برطرف کردن نیاز اطرافیانمون بوده و هست.
یکی دیگه از اتفاقات خاص ماه گذشته برگزاری سمینار راهبران تیم خانوم شاهی و آقای مستوفی عزیز بود که توی اون جمع شاهد درخشش و رشد افراد زیادی بودیم. خیلی از افراد با تلاششون تونستن که خودشون رو به این سمینار برسونن و از تجربیات لیدرهای جی تیم استفاده کنن.
نکته ی جالب توی این سمینار حضور چهار نماینده از استان اردبیل و شهر مشگین شهر بود. حالا چرا جالب بود؟ چون این افراد توی یه استان دیگه دارن کار میکنن و از لیدرهاشون خیلی دور هستن و حتی دفتر نمایندگی هم توی شهر خودشون ندارن اما با تمام این محدودیت ها و چالشها غیرتمندانه جنگیدن و رشد چشم گیری رو رقم زدن و چندین راهبر رو ایجاد کردن.
یه نکته ی درخشان توی این سمینار حضور یه راهبر جدید بود که مدتیه که باهامون همراه شده بود و داشت تلاش میکرد. روزای اول کارش اشتباهات زیادی داشت و خیلی جاها حرفمون رو گوش نمیکرد و عصبانی هم میشد
اما این پسر جوان به ماهیت برنده برنده بودن پی برد و تغییرات اساسی رو توی خودش به وجود آورد و پایه بودن و دیوانه بودن خودش رو بهمون اثبات کرد و تونست توی ماه گذشته هم مدیر بشه و هم راهبر.
این فرد کسی نیست جز آقای عابد روحی عزیییییز:

عابد جان باز هم صمیمانه بهت تبریک میگم و این رو بدون که این تازه اولشه و تا آزادی مالی و زمانی خیلی مونده و باید با هم بجنگیم تا چرایی محکمی که داری و هدفای خوشگلت یکی یکی تیک بخورن. مخصوصا فورد موستانگ قرمزت...
جا داره اینجا یه خدا قوت هم بگم به پشتبانهای عزیزش آقای آرمین بخشی و آقای حسین پوررسولی عزیز که خیلی چیزها رو به عابد یاد دادن و پشتش بودن و قطعا توی این موفقیت نقش مهمی داشتن.
از اتفاقات ماه گذشته یه درس عالی میشه گرفت و اونم اینه که افرادی که به هدفشون میرسن قطعا بینش محکمی از آیندشون رو جلوی چشمانشون قرار دادن.
این بینش محکم ما از آینده دقیقا مثل طناب مکمی هستش که ما به اون طرف رودخانه ی پرتلاطم زندگیمون بستیمش و میخوایم حرکت کنیم به سمت هدفمونو وقتی که وارد رودخانه میشیم فشار و سرعت آب سعی میکنه که ما رو از مسیرمون منحرف کنه و میخواد که ما رو به پایین رودخانه بکشونه اما وقتی ما طناب رو محکم توی دستان خودمون گرفتیم و تحت هیچ شرایطی رهاش نمیکنیم هرچقدر هم که این رودخانه وحشی باشه نمیتونه ما رو از هدفمون که اون طرف رودخانه قرار داره دور کنه چون ما طناب محکمی رو به هدفمون بستیم و این طناب همون قدرت بینش ماست که نمیذاره از مسیرمون منحرف بشیم.
در رابطه با این موضوع میخوام بخشی ازکتاب ویکتور فرانکل با عنوان "انسان در جستجوی معنا" رو باهاتون به اشتراک بذارم:
سفر میکنیم به «شویتز» . شاید برای صحبت در مورد بینش جای عجیبی باشد. در خلال جنگ جهانی دوم، میلیون ها نفر، بسیاری از یهودیها، لهستانیها و رومیها در اردوگاهی نظیر این به قتل رسیدند. علت آمدن ما به شویتز، بررسی اهمیت بینش در بدترین شرایط ممکن است. اینجا بود که سومین محققی که بر من تاثیر گذاشت به یافتههایش رسیدم، «ویکتور فرانکل» او در وین به کار روانکاوی مشغول بود، کار و زندگیاش خوب بود ولی یهودی بود.
با آغاز جنگ جهانی، نازیها او را همراه هزاران نفر دیگر با کامیون باری به این دوزخ زمینی آوردند. وقتی به اینجا رسید، برای خودش، سه هدف تعیین کرد: اول، زنده ماندن، دوم: استفاده از مهارت پزشکی برای معالجه افراد و سوم: تلاش برای آموختن. فکرش را بکنید، در بحبوبه آدمسوزی کسی سعی کند بیاموزد، فرانکل به هر سه هدفش دست یافت. و پس از جنگ به وین بازگشت و کتابش را به نام انسان در جستجوی معنی نوشت و آموخته هایش را شرح داد.
فرانکل در کتابش تاکید کرده که اغلب زندانیان را بلافاصله اعدام میکردند ولی توجه او بیشتر به کسانی است که همچون خودش در شرایطی وحشتناک به کار گمارده میشدند. میلیونها نفر جان باختند اما در میان آنها که باقی ماندند ویکتور فرانکل رشته مشترکی یافت که برای بقایشان ضروری بود. تمام کسانی که زنده ماندند کار مهمی داشتند که در آینده باید انجامش میدادند. بگذارید تکرار کنم. تمامی کسانی که زنده ماندند کار مهمی داشتند که در آینده باید انجامش میدادند.
و اینجا دوباره همان الگو را میبینیم، قدرت بینش نسبت به آینده، برای غلبه بر ناملایماتی که ظاهراً غلبه نیافتنی است.
بگذارید این نکته را با طرح یکی از داستانهای فرانکل روشن کنم. دو نفر قصد خودکشی داشتند، این در اردوگاه یک اتفاق عادی است، دوستشان با یادآوری آیندهشان، اصطلاحاً جانشان را نجات داد. آینده برای یکیشان فرزند کوچکش بود که بسیار دوستش میداشت و در کشوری غریب چشم انتظارش بود. برای دیگری، آینده یک انسان نبود، ا و دانشمندی بود که کتابهایی نوشته بود که هنوز ناتمام بود. کار او را کس دیگری
نمیتوانست تکمیل کند. و وقتی مسئولیتشان را در قبال آینده، به یادشان آورد. آن را پذیرفتند و توان ادامه زنده ماندن را یافتند. این عامل برای فرانکل نیز موثر بود. او چنین مینویسد: «در واقع در میان اشکهای ناشی از درد و رنج، من مرتباً به مشکلات کوچک زندگی فلاکتبارمان فکر میکردم. امشب به عنوان شام چه خواهند داد، اگر به عنوان جیره اضافی، سوسیسی به من دادند، بهتر نیست آن را با تکهای نان عوض کنم؟
بهتر نیست آخرین نخ سیگاری را که از دو هفته پیش پاداش گرفتم، با کاسه ای سوپ عوض کنم؟ چطوری میتوان به جای نخی که یکی از بند کفشهایم بود، قطعه سیمی بیابم؟ چه کسی میتواند کمک کند تا به جای این پیادهرویهای طولانی روزانه، در اردوگاه، کاری دست و پا کنم؟ از این که هر روز و هر ساعت، به چنین مسائل پوچ و بی ارزشی فکر میکردم، متنفر بودم. افکارم را به زور به سمت دیگری سوق دادم. یکباره خودم را در سالن پر نور و گرم و مسرتبخش سخنرانی یافتم. مقابلم، حضار، روی صندلیهای راحت چرمی نشسته بودند و به دقت به حرفهایم گوش میکردند، داشتم درباره روانشناسی اردوگاههای کار اجباری سخنرانی
میکردم. با همین شیوه توانستم تا حدودی افکارم را لحظاتی از آن وضعیت محنتبار جدا کنم.» و حالا او آنها را پارهای از گذشته میداند. پیام فرانکل روشن است، برای من و برای شما، ضروری است که کاری برای انجام دادن در آینده داشته باشیم، بینش مثبت نسبت به آینده داشته باشیم. چون همین است که به زندگیمان معنا میبخشد.
فرانکل نوشت:
این خصیصه انسان است که فقط با نگریستن به آینده میتواند زنده بماند و این تنها راه نجات او در دشوارترین لحظات حیات اوست
دقت کردید دوستان؟ داشتن بینش مثبت از آینده میتونه ما رو از فرش به عرش ببره. پس لازم و ضروریه که تصویر روشن و مثبتی از آینده ی خودمون داشته باشیم تا بتونیم بهش برسیم.
اما توی ماه گذشته افرادی رو داشتیم که تونستن با تلاش خودشون به عنوان برترین شناخته بشن:
برترین های آذر 95:
برترین خرده فروشی:
خانوم ها ندا مختار و پروانه پورعاشور
برترین تعهد:
آقایان آرمین بخشی و امیرحسین مشتاقی
برترین رشد تیمی:
خانوم فهیمه مشتاقی
دمتون گرم بچه ها و خدا قوت میگم بهتون
این فرصت رو دارید که جمعه توی جمع برترین های تیم و لیدرها باشید و یه روز به یاد موندنی رو در کنار هم بسازیم...
زمستون داغی رو میسازیم...




