سلام این پست با پستهای قبلی ام یکم متفاوته،اما شاید خیلی هاشو یا همه شو تجربه کرده باشی. دوست دارم در مورد این پست واقعا فکر کنی و ساده ازش رد نشی.
راستی خوشحال میشم نظرتون رو راجع بهش بدونم.
وقتی بدنیا اومدم نمیدونم چه شکلی بودم مامانم میگه خیلی بامزه و دوست داشتنی بودم. مامانم اینقدر دوستم داشت که از همه ی آرزوهاش بخاطر من گذشت،مامان میگفت ی آرزوی خیلی بزرگ داشت ولی هیچ وقت نتونست بهش برسه ، میگفت کوهی هست که بالای قله اش گل هایی هست که هر کی بچیندشون میتونه به همه آرزوهاش برسه اما حیف که من دیگه پیر شدم .
یکم فکر کردم
آره من باید میرفتم و آرزوی مادرم رو برآورده میکردم آخه اگه اون نبود من به هیچ کدوم از آرزوهام نمیرسیدم ، اگه اون نبود شاید منم هیچ وقت نبودم.این بود که تصمیم گرفتم،این تصمیم رو به دوستام گفتم اونا بهم خندیدن و چپ چپ نگام کردم!!!
گفتن تو !تو میخوای بری بالا عمراّ نمی تونی ، تو هیچ وقت نمی تونی به آن هدفت برسی ، تو کوچکتر از این حرفایی،اولش خیلی ناراحت شدم اما من همون لحظه یاده مادرم افتادم که برای اینکه من به آرزوهام برسم از همه ی زندگیش گذشت.دیگه صدای اونارو نمیشنیدم ،انگاری ناشنوا شده بودم . از اونا جدا شدم و با خودم عهد بستم
باید آرزوی مادرم رو بر آورده کنم حتی اگه بمیرم...
به بهترین دوستم گفتم ،بهم هیچی نگفت و رفت . چند روز بعد دیدم که اون خودش عزم سفر کرده و رفته تا گل آرزو رو بچینه.
خیلی عصبی و ناراحت شدم یه حس عجیبی داشتم و رفتم خونه شروع کردم به گریه ، مادرم که تعجب کرده بود منو دید و گفت چی شده؟
من همه چیزو براش گفتم و او گفت حالا میخوای چیکار کنی؟گفتم من تصمیمم رو گرفتم میرم و هر طور شده اون رو ازقله میارم پایین تمام تلاشمو میکنم و اونو به پایین میکشم ،تمام هدفم اینه.
مادرم دستم را گرفت و من رونزدیک رشته کوهای متعدد اون ناحیه برد ،نگاه کن چی می بینی ؟نگاه کردم روی هر قله ای افراد مختلف و زیادی بودن که هر کدام مسیر خودشون رو میرفتن ، یکی با چوپ،یکی با طناب و یکی با دستاش و....
گفتم اوه مامان چقدر زیادن ،مادرم گفت ببین هیچ کس نمیتونه جلوی تو رو برای رسیدن به هدفت بگیره ، تو مسیره خودت رو داری و دوستت هم مسیر خودش ، قله تو برا ی توائه .
حالا این تویی که تصمیم میگیری که بری برسی به اوج قله ات یا پشت کنی به قله ات و بالا رفتن دیگران را ببینی و همه ی زندگی و هدفت رو بزاری برا ی پایین کشیدن دیگران که در این صورت اونا مسیر خودشون رو میرن بالا اما تو همونطور پایین ایستادی تا بتونی دیگران رو هم بیاری پایین برا ی چی ؟
آیا اینطوری تو میری بالا به هدفت میرسی ؟
آیا بالا رفتن یا پایین رفتن دیگران تاثیری در رسیدن تو به هدفت داره؟یا می تونی بایستی پایین و برای بالا رفتن آنها دست بزنی و بگی اون طناب داشت و من نداشتم اون چوپ داشت و من نداشتم و....
هیچ چیز جز تلاش و پشتکار تو نمیتونه تو رو به اوج قله ات برسونه کافیه خودت رو با توانایی هات که فقط مخصوص توائه باور داشته باشی .
حسادت فقط تو رو پایین قله ات نگه میداره ، اینم یادت باشه هیچ وقت هیچ کس نمیاد بگه بفرمایید این موفقیت شماست تقدیم به شما و تو رو بالا ببره ،خودت باید به دستش بیاری .
یکم فکر کردم حق با مادرم بود تصمیمم رو گرفتم . متشکرم مادر من اون گل رو بدست میارم ، مادرم گفت برو ولی یادت باشه وقتی خسته شدی وانیستا بدو!!!
از کوه بالا رفتم با قدرت و پر انرژی خیلی از مسیر رو بالا رفتم به نیمه های راه رسیدم خسته شدم ،تو ی راه یکی از دوستای قدیمم رو دیدم کمی باهاش صحبت کردم که یکدفعه شروع کردم به قضاوت کردن یکی ازدوستام داشتم، ادامه میدادم که دوستم گفت،وایسا چرا قضاوت میکنی ؟ تو چه میدونی چرا ، دلیلش چیه !؟ اصلا به ما چه ربطی داره مهم نیست دیگران چیکار میکنن، یادت باشه وقتی که میذاری واسه آنالیز دیگران فقط تو رو ا زهدفت دور میکنه چه سودی داره قضاوت کسی که جاش نبودی ؟ دوستم راست میگفت ،اشتباه کردم من باید فقط بفکر هدفم باشم .
توی این مسیر درسای زیادی یاد گرفتم، هیچ وقت از حقم نگذرم ،یاد گرفتم اگر از یه مسیر رفتم و نشد از یه مسیر دیگه برم اما نایستم و ناامید نشم ،نباید تحت هیچ شرایطی کم می آوردم .
آخرا ی مسیر پاهام خیلی درد میکرد ، فقط چشمام رو بستم و چهره ی مادر و تلاشهایش برای من رو یادم می یومد، یادم اومد بخاطر من پا گذاشت رو آرزوهاش ، حالا من چطور می تونم از زندگیم براش نذارم ، چطور می تونم برگردم توی چشمای پر امید و مهربونش نگاه کنم و بگم نتونستم .
نه هرگز نمیذارم، تا وقتی که نفس می کشم نمی ذارم و با همین حال بالا رفتم ، رفتم رفتم رفتم و بلاخره به اوج قله رسیدم و لبخند واقعی شو دیدم ، برای همه ی دنیام جنگیدم و می جنگم .
تو برای همه ی دنیات آنطور که باید میجنگی ؟
دنیای تو کیه؟
/* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin-top:0in; mso-para-margin-right:0in; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0in; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin;}




