Global Team (گلوبال تیم)

گروه آموزشی بازاریابی شبکه ای GTeam لگ مستقیم در شرکت بازاریابان ایرانیان زمین

اجرا برای چرای زندگی  

مهرداد یوسفی
Global Team (گلوبال تیم) گروه آموزشی بازاریابی شبکه ای GTeam لگ مستقیم در شرکت بازاریابان ایرانیان زمین

اجرا برای چرای زندگی  

اجرا برای چرای زندگی

سلام جی تیمی 

جلسات اولی بود که امید کوچولو برای یادگیری پیانو به کلاس اومده بود.

هر بار به استاد می گفت : 

مادرم آرزو داره، یه روز نوازنده بزرگی بشم.

روزها یکی پس از دیگری می گذشتند.

پسرک پشتکار فوق العاده ای از خودش نشون می داد.

ولی رشد چندانی در نواختن پیانو نکرده بود.

از نظر استاد، اون ضعیف ترین فرد کلاس بود.

ولی امید مدام می گفت :

می خوام اونقدر تمرین کنم تا بتونم واسه مادرم عالی پیانو بزنم.

یه روز امید غائب شد و از اون به بعد هم دیگه نیومد کلاس.

استاد با خودش فکر کرد، حتما متوجه شده استعدادی نداره. 

و تصمیم گرفته دیگه ادامه نده.

چند ماه بعد، قرار بود بچه ها در حضور اولیاء شون نوازندگی کنند.

امید تلفنی تماس گرفت و گفت : 

منم می تونم اجرا داشته باشم؟!

استاد جواب داد :

عزیزم بچه ها قراره به نوبت تک نوازی کنند.

تو مدت هاست کلاس رو ترک کردی و اصلا آمادگی نداری.

پسرک با صدای لرزان گفت :

من تمام این مدت رو حسابی توی خونه تمرین کردم. 

و چون مادرم بشدت مریض بود نتونستم بیام کلاس.

خواهش می کنم بذارید من هم مادرم رو خوشحال کنم.

استاد هیچ تمایلی به پذیرفتن این خواسته نداشت. 

و مطمئن بود اجرای ضعیف اون، برنامه رو خراب می کنه.

پس گفت :

پسرم بهتره اصرار نکنی و ...

پسرک با گریه حرف استاد رو قطع کرد و گفت :

خواهش می کنم، التماس تون می کنم، بخاطر مادرم قبول کنید.

و استاد مجبور شد بدون رضایت قلبی، جواب مثبت بده.

روزِ اجرا، سالن پر بود از مهمان ها و والدین.

قرار شده بود امید بعد از همه بچه ها نوازندگی کنه.

و استاد فکر کرده بود، بعدش خودم اجرا می کنم.

و اینجوری خراب کاریش جبران می شه.

بچه ها یکی یکی پیانو زدند.

نوبت به امید رسید.

با قدم هائی محکم به صحنه اومد.

صداش رو صاف کرد.

رو به جمعیت ایستاد و گفت :

مامان عزیزم می خوام کنسرتوی ۲۱ موتزارت درکوماژور رو برات اجرا کنم!

و خیلی مسلط شروع به نواختن کرد.

انگشت هاش به چابکی و لطافت روی کلیدهای پیانو حرکت می کردند.

و قطعه در نهایت زیبائی و شکوه اجرا ‌شد!

امید از جاش بلند شد و گفت :

مادرم سرطان داشت و چند روز پیش فوت کرد.

اون ناشنوا بود و هیچ وقت نمی تونست بشنوه.

امشب اولین باری بود که مطمئن هستم صدای نواختنم رو شنید.

و من، با همه وجودم براش اجرا کردم.

تمام حاضرین بلند شدند و با دست زدن های ممتد امید رو تشویق کردند.

و چشمی نبود که از اشک خیس نباشه.

 

عزیز دلم

بیا هر روز یه قطعه از زندگی مون رو هدیه کنیم به چرایی ها 

یه کار انجام بدیم، فقط برای چرایی هامون

و چه قشنگه که یه روز :

همه ماها تا دیر نشده واسه چرایی و اهدافمون کاری کنیم.

امروز خدا این فرصت رو با جی تیم بهمون هدیه داده 

میتونیم با تلاشمو ن بهترین موسیقی زندگی رو برای عزیزانمون بنوازیم و کاری کنیم از زندکی شون لذت ببرند.

پس پاشو و دیگه زمان رو بیشتر از دست نده......

#امین-ذهنی

4 تیر ماه 96

د



تاريخ : یکشنبه چهارم تیر ۱۳۹۶ | 8:40 | نویسنده : عمومی |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.