انسان های ریسک پذیر در فرهنگ های مختلف محبوبیت زیادی دارند و به دلیل داشتن همین توانایی، همیشه مورد توجّه و تحسین مردم بوده اند. اغلب فیلم ها، برنامه های تلویزیونی، کتاب ها و داستان ها و… انسان های ریسک پذیری را به تصویر می کشند که ما تحسین شان می کنیم و آرزو داریم مثل آنها باشیم. خیلی از انسان ها ترجیح می دهند احتیاط کنند و از باختن، ناراحتی و… فرار می کنند، امّا آنهایی که با خطرهای احتمالی روبرو و در نهایت پیروز می شوند، به استقبال خطر می روند.

 

بررسی ها نشان می دهند نوجوانی از زمانی آغاز می شود که انسان ها از خطر کردن می ترسند. یک کودک همیشه در حال ریسک کردن است، هر روز با فرصت های فراوانی برای یادگیری مواجه می شود، امتحان می کند، شکست می خورد، قوی می شود. تنها با گذشت زمان است که یاد می گیریم از بازگشت به نقطه ی اوّل بپرهیزیم. پس باید بخشی از وجودمان را که زمانی می دانست چگونه ریسک کند، بیدار کنیم و با شیرجه زدن در ناشناخته ها و به چالش انداختن خود، بار دیگر آن روحیه را در درونمان زنده کنیم که دستاوردش، رشد شخصی، پیروزی و سعادتمندی است. حالا بگویید آیا ارزشش را ندارد که ریسک کنیم؟

سبک سنگین کردن ریسک و عواقبش خوب است، امّا بعضی وقت ها باید بدون فکر فقط عمل کنید. بعضی وقت ها بدون فکر کردن، راحت تر می توان مانعی را پشت سر گذاشت. «اگر فقط به عقل مان گوش می دادیم هرگز عاشق نمی شدیم، هرگز دوستی نداشتیم، هرگز دست به کاری نمی زدیم، زیرا به همه چیز و همه کس بدبین بودیم و این بسیار مسخره بود. باید همیشه از روی صخره پرید و بال ها را در راه فرود پرورش داد.»

راحتی بیش از اندازه و سنگر گرفتن در محدوده ی امن، آرزو و بلندپروازی را در نطفه می کشد. «دست زدن به هر کاری، بها و خطرهایی دارد، امّا خطرات بلندمدّت دست روی دست گذاشتن، بسیار بیشتر است.» بزرگترین پشیمانی ها مربوط به کارهایی است که انسان در زندگی اش انجام نمی دهد.